دلبر که جان فرسود از او....

ساخت وبلاگ

اولین نوشته بلاگمو میخوندم... دوم اردیبهشت 1395 نوشته بودم روز پدر بود, الانم 19 اسفند 1398 هستش یعنی قبل بامداد روز پدر بود... چه آرزویی کرده بودم اون روز... الان که میخوندمش دیدم نرسیدم بهش... یه لبخند تلخ اومد گوشه لبم و آروم سرمو به نشونه پشیمونی و نارحتی تکون دادم... چی مشد اگه آرزوهامون براورده میشد؟ شایدم ظرف مقابل بشتر دعا کرده تا به آرزوش رسیده؟؟ شاید.... من هی میام بهد دلم بگو که دیگه نمیشه بس کن بس کن! ولی خب باید رهاش کرد این دل فرسوده رو....

به قول حضرت حافظ که گفت:

دلبرکه جان فرسود از او, کام دلم نگشود از او

نومید نتوان بود از او, باشد که دلداری کند....

نشد که باهم باشیم عزیز دلم #سئودا

سئوگیلیم...
ما را در سایت سئوگیلیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asevve بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1398 ساعت: 4:22