نقدفیلم نبات ( از کشور آذربایجان با بازی فاطمه معتمد آریا) نقد شخصی

ساخت وبلاگ
فیلم ساخت بسیار خوب و طبیعی دارد به طوریکه خودتون رو جزئی از فیلم میبینید. فضای فیلم بسیار سرده بخاطر سایه ی جنگ قره باغ و همچنین فصل پاییزی که تو فیلم حاکم است. 

داستان با رفتن نبات به از سمت کلبه ی تک و تنها بر روی تپه به سمت روستایی که نزدیک تپه است شروع میشه. در اینجا نبات به دنبال عکس پسرش از عکاسی میره ولی هر شب خواب میبند که پسرش زنده هست و از جنگ بر میگرده. در سکانس های بعدی شاهد حضور سرهنگ هایی از ارتش در جلسه ی شورای روستا هستیم وسرهنگ ها اصرار می کنند که روستا باید تخلیه شود تا اهالی آسیب نبینند. روز بعدی نبات برای فروش شیر روزانه تنها گاوشان به روستا مراجعه میکند و متوجه میشود تمامی اهالی از روستا رفته اند, نبات سرگردان به خانه می آید ولی چیزی به شوهرش نمی گوید.  در روز بعدی شوهر نبات که یک جنگلبان بوده و مریض احوال بوده فوت میکند. نبات او را غسل میکند و کفن می پوشاند و در روز بارانی سرد  او را در کنار مزار پسر شهیدش در برابر درخت تنومندی دفن می کند. نیات به روستای متروکه رفته و چراغ نفتی های خانه ها و مسجد را روشن میکند, نبات این کار را در تمامی روز های پاییز انجام میدهد. در این حال تنها یاورش گاوش بود که او راهم در روز بعدی از دست میدهد و نمی داند که کچا رفته. در این حال یک گرگ مادر که تازه فارغ شده است به تله ی رو به روی خانه ی نبات می افتد نبات با سر و صدا متوچه می شود و با تپانچه به سمت تله می رود. ولی در کمال ناباوری به آن شلیک نمی کند و گرگ مادر را نجات می دهد. در روز بعد گرگ به نشانه ی تشکر جلو ی در خانه ی او می آید ولی هیچ تعرضی نمی کند و بر می گردد. شب بعدی باز چراغ های تفتی خانهها را می بینیم که روشن شده اند و روستا کاملا زنده و روشن به نظر می رسد, در اینجا مکالمه ی بین یک افسر آذربایجانی و ارمنستانی را از روی بیسیم می شنویم که راجع به تخلیه ی روستا به ارمنی ها اطمینان می دهد و می گوید بدون هیچ مقاومتی می توانید وارد آنجا شوید ولی طرف ارمنی می گوید ما به شما اطمینان نداریم بعد از پایان تماس افسر آذربایجانی با خود می گوید چرا آنان وارد روستای خالی نمی شوند. در اینجا به تبانی بعضی ژنرال های آذربایجانی برای عقب نشینی از خاکشان به نفع ارمنی ها اشاره شده است.در ورزهای بعد ارتش آذربایجان از این ماجرا با خبر شده و به روستای مذکور می رود و مانع سقوط آنجا می شویم. در صحنه های پایانی نبات را می بینیم که به یاد روزهای خوش زندگیش بهترین لباس هایش را به تن کرده و منتظر اهالی روستا و ارتش آذربایجان است. ولی بعد از شروع بارش برف زمستانی متوجه می شویم نبات قهرمان با انتظار در سرما جان داده است, گرگ  و بچه هایش بعد ار نجات توسط نبات نماد نجات کشور به دست اوست و گرگ با نگاه شرمسارش نشان می دهد که کشور شرمنده ی اوسن ولی نبات هیچ انتظاری از او ندارد. در اینچا نبات با تجات روستا و شوهر اسکندر با نجات و حراست جنگل ها و پسر جوانشان با دادن جانش  در راه وظن همه خود را فدای وطنشان کردند. با درود بر روح چنین شهیدانی که در وطنمان ایران نظیرشان را کم نداریم. 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۶ساعت 16:57  توسط سئودا  | 
سئوگیلیم...
ما را در سایت سئوگیلیم دنبال می کنید

برچسب : نقدفیلم,آذربایجان, نویسنده : asevve بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 21:39